معنی فارسی unmapped
B1بدون نقشه، اشاره به مکانهایی که بر روی نقشه ثبت نشدهاند.
Not represented on a map.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not mapped.
example
معنی(example):
این منطقه هنوز بدون نقشه و کاوش نشده است.
مثال:
The area remains unmapped and unexplored.
معنی(example):
مسیرهای آنها در جنگل بدون نقشه و پرخطر بودند.
مثال:
Their routes in the forest were unmapped and risky.
معنی فارسی کلمه unmapped
:
بدون نقشه، اشاره به مکانهایی که بر روی نقشه ثبت نشدهاند.