معنی فارسی unplanned
B1غیرمنتظره، وضعیتی که توسط کسی برنامه‌ریزی نشده باشد.
Not arranged or organized in advance; spontaneous.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Unintentional; not intended
معنی(adjective):
Spontaneous and not thought through in advance
معنی(adjective):
Not having any structure or organization
example
معنی(example):
جشن تولد غیرمنتظره به یک سورپرایز عالی تبدیل شد.
مثال:
The unplanned party turned out to be a great surprise.
معنی(example):
آنها یک سفر غیرمنتظره به ساحل داشتند.
مثال:
They took an unplanned trip to the beach.
معنی فارسی کلمه unplanned
:
غیرمنتظره، وضعیتی که توسط کسی برنامه‌ریزی نشده باشد.
