معنی فارسی unresting
B2بدون وقفه و مداوم در تلاش یا فعالیت.
Not resting; continuing to work without stopping.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not resting; ceaseless
example
معنی(example):
تلاشهای بیوقفهاش برای بهبود جامعه الهامبخش بود.
مثال:
His unresting efforts to improve the community were inspiring.
معنی(example):
کار بیوقفه داوطلبان به پناهگاه محلی کمک شایانی کرد.
مثال:
The unresting work of volunteers helped the local shelter greatly.
معنی فارسی کلمه unresting
:
بدون وقفه و مداوم در تلاش یا فعالیت.
