معنی فارسی unrobed

B1

لباس درآورده شده، به حالتی اشاره دارد که لباس‌ها برداشته شده‌اند.

Having removed one's clothing; undressed.

verb
معنی(verb):

To disrobe, to undress.

adjective
معنی(adjective):

Not robed.

example
معنی(example):

بعد از اجرا، او لباسش را درآورد و استراحت کرد.

مثال:

After the performance, he was unrobed and relaxed.

معنی(example):

هنرمند معمولاً بعد از اتمام کارش لباسش را در می‌آورد.

مثال:

The artist often unrobed after completing his work.

معنی فارسی کلمه unrobed

: معنی unrobed به فارسی

لباس درآورده شده، به حالتی اشاره دارد که لباس‌ها برداشته شده‌اند.