معنی فارسی unstopped
B1حالتی که در آن یک انسداد برطرف شده و جریان آزاد برقرار می‌شود.
Having been freed from a blockage.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To remove a stoppage; to clear a blockage.
مثال:
I was able to unstop the clogged toilet by using a plunger.
معنی(verb):
To unplug or uncork a container.
مثال:
I unstopped a bottle of wine to celebrate.
معنی(verb):
To draw out the stops of (an organ).
adjective
معنی(adjective):
Not having been stopped.
example
معنی(example):
خروجی باز شد و آب دوباره جاری شد.
مثال:
The drain was unstopped, allowing water to flow again.
معنی(example):
زمانی که لوله باز شد، فشار آب به حالت عادی بازگشت.
مثال:
Once the pipe was unstopped, the water pressure returned to normal.
معنی فارسی کلمه unstopped
:
حالتی که در آن یک انسداد برطرف شده و جریان آزاد برقرار می‌شود.
