معنی فارسی unsubjugated
B2به معنای آزاد یا غیر تحت سلطه بودن؛ به حالتی اطلاق میشود که فرد یا گروه تحت سلطه یا کنترل دیگری نباشد.
Not subjected to control or domination; free and independent.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not subjugated.
example
معنی(example):
مردم با وجود حمله، همچنان آزاد بودند.
مثال:
The people remained unsubjugated despite the invasion.
معنی(example):
او در باورها و ارزشهایش احساس آزادی میکرد.
مثال:
She felt unsubjugated in her beliefs and values.
معنی فارسی کلمه unsubjugated
:
به معنای آزاد یا غیر تحت سلطه بودن؛ به حالتی اطلاق میشود که فرد یا گروه تحت سلطه یا کنترل دیگری نباشد.