معنی فارسی untied
A2باز شده، چیزی که قبلاً بسته یا گره خورده بود و حالا آزاد شده است.
Not tied; released from a tie or binding.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not tied; undone
example
معنی(example):
بند کفشهای او باز بود.
مثال:
His shoelaces were untied.
معنی(example):
بسته باز و باز شده بود.
مثال:
The package was untied and opened.
معنی فارسی کلمه untied
:
باز شده، چیزی که قبلاً بسته یا گره خورده بود و حالا آزاد شده است.