معنی فارسی upchucks
B1بالا آوردن، عمل استفراغ کردن یا دوباره به بیرون آوردن غذایی که خورده شده است.
To vomit or bring up food that has been ingested.
- verb
verb
معنی(verb):
To vomit.
مثال:
Joel began to upchuck all over the grandstand.
example
معنی(example):
پس از خوردن بیش از حد، او شامش را بالا آورد.
مثال:
After eating too much, he upchucks his dinner.
معنی(example):
سگ در حیاط بعد از خوردن چیزی بد بالا میآورد.
مثال:
The dog upchucks in the yard after eating something bad.
معنی فارسی کلمه upchucks
:
بالا آوردن، عمل استفراغ کردن یا دوباره به بیرون آوردن غذایی که خورده شده است.