معنی فارسی uptime
B1مدت زمانی که یک سیستم یا دستگاه به طور مداوم در حال کار است.
The time during which a system is operational and available for use.
- noun
noun
معنی(noun):
The period of time a computer has functioned since last requiring a reboot.
example
معنی(example):
سرور دارای درصد بالایی از اوقات فعال بود: 99.9%.
مثال:
The server had a high uptime of 99.9%.
معنی(example):
اوقات فعال برای کسب و کارهای آنلاین بسیار مهم است.
مثال:
Uptime is crucial for online businesses.
معنی فارسی کلمه uptime
:
مدت زمانی که یک سیستم یا دستگاه به طور مداوم در حال کار است.