معنی فارسی vaticinate

C2

پیش‌بینی کردن با الهام، یا بیان پیشگویی‌ها.

To predict or prophesy, often in a manner that seems inspired or visionary.

verb
معنی(verb):

To predict or foretell (future events).

example
معنی(example):

این کارشناس به نظر می رسید که نتیجه انتخابات را پیش بینی می کند.

مثال:

The expert seemed to vaticinate the outcome of the election.

معنی(example):

برخی از نویسندگان درباره آینده فناوری پیش بینی می کنند.

مثال:

Some authors vaticinate about the future of technology.

معنی فارسی کلمه vaticinate

: معنی vaticinate به فارسی

پیش‌بینی کردن با الهام، یا بیان پیشگویی‌ها.