معنی فارسی vermicular
B2مربوط به شکل یا الگوی مارپیچی یا پیچخورده، به ویژه در بافت یا طراحی.
Relating to a worm-like or serpentine shape.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Relating to, or having the form of, a worm.
example
معنی(example):
نقاش از تکنیک ورمیکولار برای ایجاد بافت استفاده کرد.
مثال:
The painter used a vermicular technique to create texture.
معنی(example):
الگوهای ورمیکولار در برخی از انواع هنر یافت میشوند.
مثال:
Vermicular patterns can be found in some types of art.
معنی فارسی کلمه vermicular
:
مربوط به شکل یا الگوی مارپیچی یا پیچخورده، به ویژه در بافت یا طراحی.