معنی فارسی victimhood
B1وضعیتی که در آن فرد خود را قربانی می‌بیند و ممکن است از آن بهره‌برداری کند.
The state of being a victim, often used to describe someone who identifies primarily through their experiences of victimization.
- noun
noun
معنی(noun):
The state or perception of being a victim.
مثال:
the Nazis were the great artists of victimhood fiction., Timothy Snyder, The New York Times, June 14, 2018, How Did the Nazis Gain Power in Germany?
example
معنی(example):
او قربانی بودنش را به عنوان بخشی از هویت خود پذیرفت.
مثال:
She embraced her victimhood as part of her identity.
معنی(example):
قربانی بودن گاهی می‌تواند به حس همبستگی منجر شود.
مثال:
Victimhood can sometimes lead to a sense of community.
معنی فارسی کلمه victimhood
:
وضعیتی که در آن فرد خود را قربانی می‌بیند و ممکن است از آن بهره‌برداری کند.
