معنی فارسی wacked

B1

احساس خستگی یا سرگیجه ناشی از فعالیت‌های زیاد یا غیرمعمول.

Exhausted or crazy; can refer to physical tiredness or something bizarre.

example
معنی(example):

او بعد از دویدن در ماراتن احساس خستگی کرد.

مثال:

He felt wacked after running the marathon.

معنی(example):

فیلم آنقدر دیوانه‌وار بود که نتوانستم از خنده متوقف شوم.

مثال:

The movie was so wacked that I couldn't stop laughing.

معنی فارسی کلمه wacked

: معنی wacked به فارسی

احساس خستگی یا سرگیجه ناشی از فعالیت‌های زیاد یا غیرمعمول.