معنی فارسی waddled
A2حرکت کردن به صورت چرخش و نوسان، معمولاً برای توصیف حرکت پرندگان یا موجودات دیگر با پاهای کوتاه.
The past tense of waddle; to have walked with a swaying motion.
- verb
verb
معنی(verb):
To walk with short steps, tilting the body from side to side.
example
معنی(example):
نوزاد به سمت مادرش پابرهنه رفت.
مثال:
The baby waddled toward her mother.
معنی(example):
او پس از اینکه متوجه شد چیزی را فراموش کرده است، به عقب برگشت.
مثال:
He waddled back after realizing he forgot something.
معنی فارسی کلمه waddled
:
حرکت کردن به صورت چرخش و نوسان، معمولاً برای توصیف حرکت پرندگان یا موجودات دیگر با پاهای کوتاه.