معنی فارسی wagered

B2

شرط بندی شده، وضعیتی که در آن یک مقدار مشخص طبق قرارداد بر روی یک رویداد خاص قرار داده شده است.

To place a bet on a specific outcome.

verb
معنی(verb):

To bet something; to put it up as collateral

مثال:

I'd wager my boots on it.

معنی(verb):

To suppose; to dare say.

مثال:

I'll wager that Johnson knows something about all this.

example
معنی(example):

او مبلغ قابل توجهی را روی مسابقه شرط بندی کرد.

مثال:

She wagered a considerable amount on the race.

معنی(example):

قمارباز آخرین چیپ خود را در میز پوکر شرط بندی کرد.

مثال:

The gambler wagered his last chip at the poker table.

معنی فارسی کلمه wagered

: معنی wagered به فارسی

شرط بندی شده، وضعیتی که در آن یک مقدار مشخص طبق قرارداد بر روی یک رویداد خاص قرار داده شده است.