معنی فارسی waitressing
B1فعالیت یا حرفهای که در آن افراد غذا و نوشیدنی به مشتریان سرو میکنند.
The act of serving food and drinks in a restaurant.
- verb
verb
معنی(verb):
To work as a waitress.
example
معنی(example):
گارسونی میتواند شغلی سخت باشد.
مثال:
Waitressing can be a demanding job.
معنی(example):
او تجربه گارسونی در رستورانهای شلوغ دارد.
مثال:
She has experience waitressing in busy restaurants.
معنی فارسی کلمه waitressing
:
فعالیت یا حرفهای که در آن افراد غذا و نوشیدنی به مشتریان سرو میکنند.