معنی فارسی wean
B2جدا کردن تدریجی یک فرد یا حیوان از یک عادت یا وابستگی.
To gradually accustom someone to managing without something that they have become dependent on.
- VERB
example
معنی(example):
مهم است که نوزاد را به تدریج از شیر مادر جدا کنید.
مثال:
It's important to wean the baby from breastfeeding gradually.
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند که تولهسگ را از وابستگی به شیر جدا کنند.
مثال:
They decided to wean the puppy off its dependence on milk.
معنی فارسی کلمه wean
:
جدا کردن تدریجی یک فرد یا حیوان از یک عادت یا وابستگی.