معنی فارسی west-bound

B1

غربی، به سمت غرب حرکت کردن یا در مسیر غرب قرار داشتن.

Traveling or directed towards the west.

example
معنی(example):

قطار به سمت غرب سفر می‌کند و به سمت کوه‌ها می‌رود.

مثال:

The train is west-bound, heading towards the mountains.

معنی(example):

ما برای سفر جاده‌ای خود مسیر غربی را انتخاب کردیم.

مثال:

We took the west-bound route for our road trip.

معنی فارسی کلمه west-bound

: معنی west-bound به فارسی

غربی، به سمت غرب حرکت کردن یا در مسیر غرب قرار داشتن.