معنی فارسی whip into
B1به معنای آماده یا منظم کردن خود به سرعت در یک زمینه خاص.
To quickly prepare or organize oneself into a desired state or condition.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت برای ماراتن خود را به فرم برساند.
مثال:
She decided to whip into shape for the marathon.
معنی(example):
او میتواند به سرعت ذهنیت متمرکزی پیدا کند وقتی که نیاز به اتمام یک پروژه دارد.
مثال:
He can whip into a focused mentality when he needs to finish a project.
معنی فارسی کلمه whip into
:
به معنای آماده یا منظم کردن خود به سرعت در یک زمینه خاص.