معنی فارسی whip-panned
B2زمانی که یک صحنه با تکنیک وِیبپَن فیلمبرداری شده باشد.
Describes a scene that has been filmed using the whip-pan technique.
- VERB
example
معنی(example):
صحنه با تکنیک وِیبپَن شده بود تا حس فوریت ایجاد کند.
مثال:
The scene was whip-panned to create a sense of urgency.
معنی(example):
او دوربین را با تکنیک وِیبپَن چرخاند تا کل اتاق را بگیرد.
مثال:
He whip-panned the camera to capture the entire room.
معنی فارسی کلمه whip-panned
:
زمانی که یک صحنه با تکنیک وِیبپَن فیلمبرداری شده باشد.