معنی فارسی whiplashed
B2حالت آسیب دیدن گردن به دلیل حرکت ناگهانی، در اینجا به معنای اصطلاحی استعمال شده است.
To be injured or affected suddenly and drastically, often referring to a neck injury caused by rapid motion.
- verb
verb
معنی(verb):
To jerk back and forth; to buffet
معنی(verb):
To lash as if with a whip
example
معنی(example):
پس از تصادف، او از توقف ناگهانی احساس صدمه گردنی کرد.
مثال:
After the accident, he felt whiplashed from the sudden stop.
معنی(example):
او به خاطر تغییرات در زندگیاش احساس صدمه گردنی کرد.
مثال:
She was whiplashed by the changes in her life.
معنی فارسی کلمه whiplashed
:
حالت آسیب دیدن گردن به دلیل حرکت ناگهانی، در اینجا به معنای اصطلاحی استعمال شده است.