معنی فارسی whirring
B1صدا یا حرکتی مداوم و سریع که معمولاً از چیزهای چرخان ناشی می‌شود.
The sound made by something that is moving quickly and smoothly, often used to describe machinery.
- verb
- noun
verb
معنی(verb):
To move or vibrate (something) with a buzzing sound.
معنی(verb):
To make a sibilant buzzing or droning sound.
معنی(verb):
To cause (something) to make such a sound.
noun
معنی(noun):
A whirr, the sounds of a whirr.
example
معنی(example):
من می‌توانستم صدای وز وز فن‌های کامپیوتر را بشنوم.
مثال:
I could hear the whirring of the computer's fans.
معنی(example):
صدای وز وز چرخ‌های دوچرخه آرامش‌بخش بود.
مثال:
The whirring of the bicycle wheels was calming.
معنی فارسی کلمه whirring
:
صدا یا حرکتی مداوم و سریع که معمولاً از چیزهای چرخان ناشی می‌شود.
