معنی فارسی whitefaced
B2سفیدصورت، به موجوداتی یا اشیائی اشاره دارد که برچهره آنها رنگ سفیدی وجود دارد، که میتواند در زمینۀ دامها یا گیاهان به کار رود.
Describing an animal or plant that has a white face or markings, often used in agriculture and horticulture.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بره سفیدصورت به سرعت در میان گله قابل شناسایی بود.
مثال:
The whitefaced lamb was instantly recognizable among the flock.
معنی(example):
نوع سفیدصورت گیاه به خاطر ظاهر چشمنوازش شناخته شده است.
مثال:
The whitefaced variety of the plant is known for its striking appearance.
معنی فارسی کلمه whitefaced
:
سفیدصورت، به موجوداتی یا اشیائی اشاره دارد که برچهره آنها رنگ سفیدی وجود دارد، که میتواند در زمینۀ دامها یا گیاهان به کار رود.