معنی فارسی wibbly

B1

شکل و حالتی ناپایدار و نرم که معمولاً نمایانگر حرکت یا عدم ثبات است.

Having a shaky or wobbling quality; not straight or firm.

adjective
معنی(adjective):

Wobbly.

example
معنی(example):

خطوط ناپایدار بر روی کاغذ خواندن را دشوار کرد.

مثال:

The wibbly lines on the paper made it hard to read.

معنی(example):

او یک تصویر ناپایدار از یک گربه کشید.

مثال:

She drew a wibbly picture of a cat.

معنی فارسی کلمه wibbly

: معنی wibbly به فارسی

شکل و حالتی ناپایدار و نرم که معمولاً نمایانگر حرکت یا عدم ثبات است.