معنی فارسی widdling

B1

به فرایند تراشیدن یا نرم کردن چیزی به‌خصوص چوب اشاره دارد.

The act of shaping or smoothing wood by shaving or carving.

verb
معنی(verb):

To urinate.

معنی(verb):

To play guitar (especially the electric guitar) quickly.

example
معنی(example):

او در حال ویدل کردن یک تکه چوب است.

مثال:

He is widdling a piece of wood.

معنی(example):

ویدل کردن به چوب ظاهری زیبا می‌دهد.

مثال:

Widdling gives the wood a nice finish.

معنی فارسی کلمه widdling

: معنی widdling به فارسی

به فرایند تراشیدن یا نرم کردن چیزی به‌خصوص چوب اشاره دارد.