معنی فارسی wiggled
B1تکان خوردن یا به آرامی و نرمی حرکت کردن، اغلب به معنی جلب توجه یا نشان دادن هیجان است.
Past tense of wiggle; to have moved in a twisting or gentle way.
- verb
verb
معنی(verb):
To move with irregular, back and forward or side to side motions; To shake or jiggle.
مثال:
Her hips wiggle as she walks.
example
معنی(example):
او انگشتانش را تکان داد تا توجه را جلب کند.
مثال:
She wiggled her fingers to get attention.
معنی(example):
ماهی پس از اینکه گرفته شد، روی قلاب تکان خورد.
مثال:
The fish wiggled on the hook after being caught.
معنی فارسی کلمه wiggled
:
تکان خوردن یا به آرامی و نرمی حرکت کردن، اغلب به معنی جلب توجه یا نشان دادن هیجان است.