معنی فارسی wisest
B2حکیم‌ترین و با خردترین فرد در جمع، کسی که دانش و تجربه بیشتری دارد.
Having or showing experience, knowledge, and good judgment; the superlative form of wise.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Showing good judgement or the benefit of experience.
مثال:
"It is a profitable thing, if one is wise, to seem foolish" - Aeschylus
معنی(adjective):
Disrespectful.
مثال:
Don't get wise with me!
معنی(adjective):
Aware, informed.
مثال:
Be careful, the boss is wise.
example
معنی(example):
دانشورترین فرد در اتاق توانست بحث را حل و فصل کند.
مثال:
The wisest person in the room was able to settle the debate.
معنی(example):
او بهترین راهنمایی را به من داد وقتی که از او کمک خواستم.
مثال:
She gave the wisest advice when I asked for help.
معنی فارسی کلمه wisest
:
حکیم‌ترین و با خردترین فرد در جمع، کسی که دانش و تجربه بیشتری دارد.
