معنی فارسی wordplay
B2استفاده خلاقانه و بازیگوشانه از واژه‌ها و معانی آنها.
The witty and humorous use of words, often in the form of puns.
- noun
noun
معنی(noun):
A humorous play on words; such plays on words collectively.
معنی(noun):
A witty verbal exchange; such exchanges collectively.
example
معنی(example):
پارامونژه‌های کلامی کمدین باعث خنده تماشاچیان شد.
مثال:
The comedian's wordplay made the audience laugh.
معنی(example):
من از بازی‌های کلامی هوشمندانه در ادبیات لذت می‌برم.
مثال:
I enjoy clever wordplay in literature.
معنی فارسی کلمه wordplay
:
استفاده خلاقانه و بازیگوشانه از واژه‌ها و معانی آنها.
