معنی فارسی wrinkly

B1

دارای چین و چروک، معمولاً به پوست یا مواد بافتی اشاره دارد.

Full of wrinkles; often used to describe skin or materials that are not smooth.

noun
معنی(noun):

An old person.

adjective
معنی(adjective):

Having wrinkles.

example
معنی(example):

این توله‌سگ پوستی چروکیده داشت که بامزه بود.

مثال:

The puppy had a wrinkly skin that was cute.

معنی(example):

دست‌های چروکیده او سال‌ها کار سخت را نشان می‌داد.

مثال:

Her wrinkly hands showed the years of hard work.

معنی فارسی کلمه wrinkly

: معنی wrinkly به فارسی

دارای چین و چروک، معمولاً به پوست یا مواد بافتی اشاره دارد.