معنی فارسی wrongheaded
B2رویکرد یا نظر نادرست یا غیرمنطقی، معمولاً به دلیل بی‌توجهی به واقعیت‌ها.
Characterized by misguided ideas or opinions, often leading to poor decisions.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Having an obstinately (persistently, stubbornly) perverse/erroneous opinion or judgement.
مثال:
He's not just wrong, but wrongheaded, about raising the kids.
example
معنی(example):
رویکرد نادرست او به حل مشکل فقط آن را بدتر کرد.
مثال:
His wrongheaded approach to solving the problem only made it worse.
معنی(example):
سیاست‌های نادرست منجر به بسیاری از پیامدهای پیش‌بینی‌نشده شد.
مثال:
The wrongheaded policies led to many unforeseen consequences.
معنی فارسی کلمه wrongheaded
:
رویکرد یا نظر نادرست یا غیرمنطقی، معمولاً به دلیل بی‌توجهی به واقعیت‌ها.
