معنی فارسی yawnily
B1زبان حالتی که یوانی دارد و بیانگر بیحالی یا خوابآلودگی است.
An adverb indicating that something is done in a manner suggesting yawning or drowsiness.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز یوانی با برنامه موافقت کرد.
مثال:
He yawnily agreed to the plan.
معنی(example):
او به طرز یوانی به داستانها گوش میداد.
مثال:
She yawnily listened to the stories.
معنی فارسی کلمه yawnily
:
زبان حالتی که یوانی دارد و بیانگر بیحالی یا خوابآلودگی است.