معنی فارسی zigzagged
B1زیگزاگ شده، فعل به معنای حرکت در یک مسیر زیگزاگی یا با تغییرات مکرر در جهت.
Moved back and forth in a zigzag manner.
- verb
verb
معنی(verb):
To move or to twist in a zigzag manner.
example
معنی(example):
مسیر به صورت زیگزاگی به بالای تپه رفت.
مثال:
The path zigzagged up the hill.
معنی(example):
او به صورت زیگزاگی از میان جمعیت عبور کرد تا به دوستش برسد.
مثال:
She zigzagged through the crowd to reach her friend.
معنی فارسی کلمه zigzagged
:
زیگزاگ شده، فعل به معنای حرکت در یک مسیر زیگزاگی یا با تغییرات مکرر در جهت.