معنی فارسی -ball
B1پسوندی که به بازیها یا ورزشها مرتبط میشود.
A suffix related to various sports or games that involve a ball.
- OTHER
example
معنی(example):
او بخشی از تیم بسکتبال است.
مثال:
He's part of the basketball team.
معنی(example):
من واقعاً از بازی فوتبال لذت نمیبرم.
مثال:
I don't really enjoy playing football.
معنی فارسی کلمه -ball
:
پسوندی که به بازیها یا ورزشها مرتبط میشود.