معنی فارسی -boned

B1

ترکیب با پسوند -بون برای توصیف انواع مختلف ساختار یا ویژگی‌های استخوانی استفاده می‌شود.

A suffix used to describe a type of creature or being that has a specific bone structure.

example
معنی(example):

ساختار -بون این ماهی را خوردن آسان کرد.

مثال:

The -boned structure of the fish made it easy to eat.

معنی(example):

هنرمند مجسمه‌ای از یک موجود -بون ساخت.

مثال:

The artist created a sculpture of a -boned creature.

معنی فارسی کلمه -boned

: معنی -boned به فارسی

ترکیب با پسوند -بون برای توصیف انواع مختلف ساختار یا ویژگی‌های استخوانی استفاده می‌شود.