معنی فارسی a touch
B2به معنای اضافه کردن کمی، یا یک عنصر کوچک که روی چیزی تأثیر میگذارد.
A small amount or slight degree of something that enhances or improves it.
- IDIOM
example
معنی(example):
این اتاق به یک لمسه رنگ نیاز دارد.
مثال:
This room needs a touch of color.
معنی(example):
افزودن یک لمسه طنز باعث شد سخنرانی جذابتر شود.
مثال:
Adding a touch of humor made the speech more enjoyable.
معنی فارسی کلمه a touch
:
به معنای اضافه کردن کمی، یا یک عنصر کوچک که روی چیزی تأثیر میگذارد.