معنی فارسی abacinate
B1اباچین کردن، عمل کور کردن با گذاشتن جسمی داغ در مقابل چشمان فرد.
The act of blinding someone by placing a hot object in front of their eyes.
- VERB
example
معنی(example):
اباچین کردن کسی به معنای کور کردن او با قرار دادن چیزی داغ در مقابل چشمانش است.
مثال:
To abacinate someone means to blind them by placing something hot in front of their eyes.
معنی(example):
در داستانهای قدیمی، شروران دشمنان خود را اباچین میکردند.
مثال:
In the old stories, villains would abacinate their enemies.
معنی فارسی کلمه abacinate
:
اباچین کردن، عمل کور کردن با گذاشتن جسمی داغ در مقابل چشمان فرد.