معنی فارسی abearance

B2

حالت یا وجودی که به نوعی حس قدرت و آرامش را منتقل می‌کند.

The quality of bearing oneself in a dignified manner.

example
معنی(example):

حضور او حتی در موقعیت‌های پر فشار آرام بود.

مثال:

Her abearance was calm even in stressful situations.

معنی(example):

او در طول این نزاع یک حضور قوی داشت.

مثال:

He maintained a strong abearance during the conflict.

معنی فارسی کلمه abearance

: معنی abearance به فارسی

حالت یا وجودی که به نوعی حس قدرت و آرامش را منتقل می‌کند.