معنی فارسی abeigh
B1تعلیق شده، در حالتی که واضح نیست و به نوعی نامشخص به نظر میرسد.
In a state of uncertainty or suspension.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
برنامههای او به نظر میرسید که معلق هستند و جهتگیری مناسبی ندارند.
مثال:
His plans seemed abeigh, lacking proper direction.
معنی(example):
گفتگو بدون موضوع مشخص به نظر معلق میرسید.
مثال:
The conversation felt abeigh without a clear topic.
معنی فارسی کلمه abeigh
:
تعلیق شده، در حالتی که واضح نیست و به نوعی نامشخص به نظر میرسد.