معنی فارسی abjoint
B1مجزا و جدا از هم، به ویژه در زمینه توصیف یا وضوح.
Divided or separated; not unified.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بخشهای مجزای سند گیجکننده بود.
مثال:
The abjoint sections of the document were confusing.
معنی(example):
او به بخشهای مجزای گزارش پروژه اشاره کرد.
مثال:
He pointed out the abjoint areas in the project report.
معنی فارسی کلمه abjoint
:
مجزا و جدا از هم، به ویژه در زمینه توصیف یا وضوح.