معنی فارسی abjudged
B1به معنای قضاوت شده یا ارزیابی شده است.
Judged or determined in the past.
- VERB
example
معنی(example):
این تصمیم از سوی عموم به عنوان ناعادلانه قضاوت شد.
مثال:
The decision was abjudged unfair by the public.
معنی(example):
عملکرد او به عنوان نامناسب برای این مراسم قضاوت شد.
مثال:
His actions were abjudged as inappropriate for the occasion.
معنی فارسی کلمه abjudged
:
به معنای قضاوت شده یا ارزیابی شده است.