معنی فارسی abnegating
B1فرایند انکار یا رد کردن نیازها یا تمایلات خود، معمولاً به خاطر دیگران یا یک هدف معین.
The act of refusing or rejecting one's own desires or needs, often for a reason.
- verb
verb
معنی(verb):
To deny (oneself something); to renounce or give up (a right, a power, a claim, a privilege, a convenience).
معنی(verb):
To relinquish; to surrender; to abjure.
example
معنی(example):
او به خاطر خانواده‌اش نیازهای خود را انکار می‌کند.
مثال:
She is abnegating her needs for the sake of her family.
معنی(example):
با انکار تمایلاتش، او بر روی کمک به جامعه متمرکز شد.
مثال:
Abnegating his desires, he focused on helping the community.
معنی فارسی کلمه abnegating
:
فرایند انکار یا رد کردن نیازها یا تمایلات خود، معمولاً به خاطر دیگران یا یک هدف معین.
