معنی فارسی abruzzian
B1مربوط به منطقه آبراتزی در ایتالیا، به ویژه در مورد فرهنگ و غذا.
Related to the region of Abruzzo in Italy, especially in terms of culture and food.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او عاشق آشپزی سنتی آبراتسی بود.
مثال:
He loved the traditional Abruzzian cuisine.
معنی(example):
چشمانداز آبراتسی به خاطر زیباییاش شناخته شده است.
مثال:
The Abruzzian landscape is known for its beauty.
معنی فارسی کلمه abruzzian
:
مربوط به منطقه آبراتزی در ایتالیا، به ویژه در مورد فرهنگ و غذا.