معنی فارسی absinthiate
B1عملی که در طی آن نوشیدنی با اضافه کردن ابسینت یا طعمهای مشابه مورد تغییر قرار میگیرد.
To infuse a drink with absinthe or its properties.
- VERB
example
معنی(example):
برای ابسینتی کردن نوشیدنی، ترکیب ویژهای از گیاهان اضافه کردند.
مثال:
To absinthiate the drink, they added a special blend of herbs.
معنی(example):
او تصمیم گرفت کوکتل خود را برای یک تجربه منحصر به فرد ابسینتی کند.
مثال:
He decided to absinthiate his cocktail for a unique experience.
معنی فارسی کلمه absinthiate
:
عملی که در طی آن نوشیدنی با اضافه کردن ابسینت یا طعمهای مشابه مورد تغییر قرار میگیرد.