معنی فارسی absinthiated

B2

نوشیدنی که با ابسینت یا عطرهای مشابه طعم‌دار شده باشد.

Having been infused with absinthe; flavored with absinthe.

example
معنی(example):

نوشیدنی ابسینتی‌شده در جشن‌های شبانه محبوب بود.

مثال:

The absinthiated drink was popular during the evening festivities.

معنی(example):

آنها نسخه ابسینتی‌شده‌ای از کوکتل سنتی را سرو کردند.

مثال:

They served an absinthiated version of the traditional cocktail.

معنی فارسی کلمه absinthiated

: معنی absinthiated به فارسی

نوشیدنی که با ابسینت یا عطرهای مشابه طعم‌دار شده باشد.