معنی فارسی absinthic

B2

شخصیتی که به ابسینت یا طعم‌های مرتبط با آن اشاره دارد.

Having the qualities or characteristics of absinthe.

example
معنی(example):

نکات ابسینتی در این غذا آن را بسیار منحصر به فرد کرد.

مثال:

The absinthic notes in the dish made it quite unique.

معنی(example):

او طعم‌های ابسینتی را در دسرهای خود دوست دارد.

مثال:

She enjoys absinthic flavors in her desserts.

معنی فارسی کلمه absinthic

: معنی absinthic به فارسی

شخصیتی که به ابسینت یا طعم‌های مرتبط با آن اشاره دارد.