معنی فارسی abstractly

B1

به طور غیرمستقیم یا انتزاعی فکر کردن و بیان کردن.

In a way that is based on abstract ideas rather than real ones.

example
معنی(example):

او به طور انتزاعی درباره این مشکل فکر کرد.

مثال:

She thought abstractly about the problem.

معنی(example):

این مفهوم به طور انتزاعی ارائه شد تا به تفکر خلاقانه کمک کند.

مثال:

The concept was presented abstractly to encourage creative thinking.

معنی فارسی کلمه abstractly

: معنی abstractly به فارسی

به طور غیرمستقیم یا انتزاعی فکر کردن و بیان کردن.