معنی فارسی acephalocyst
B1کیستی که در آن صورت وجود ندارد، به ویژه در عفونتهای انگلی.
A cyst that lacks a head, particularly in the context of parasitic infections.
- NOUN
example
معنی(example):
آکفالوسیت در برخی از عفونتهای انگلی توسعه مییابد.
مثال:
The acephalocyst develops in certain parasitic infections.
معنی(example):
مطالعه بر روی آکفالوسیتها به درک نقش آنها در بیماریها کمک میکند.
مثال:
The study on acephalocysts helps understand their role in disease.
معنی فارسی کلمه acephalocyst
:
کیستی که در آن صورت وجود ندارد، به ویژه در عفونتهای انگلی.