معنی فارسی acquaintance/acquaintance
B1آشنایی به معنای شناخت سطحی از یک فرد است که به او نزدیک نیستید و کمتر از دوستی عمیق است.
A person one knows slightly, but who is not a close friend.
- NOUN
example
معنی(example):
من او را در یک مهمانی ملاقات کردم و او یک آشنا خوب است.
مثال:
I met her at a party, and she is a nice acquaintance.
معنی(example):
آشنایی من با او در حین دانشگاه آغاز شد.
مثال:
My acquaintance with him began during college.
معنی فارسی کلمه acquaintance/acquaintance
:آشنایی به معنای شناخت سطحی از یک فرد است که به او نزدیک نیستید و کمتر از دوستی عمیق است.