معنی فارسی core/core

B1

هسته، قسمت مرکزی یا اصلی یک چیزی است که دیگر اجزا یا قطعات به آن وابسته‌اند یا حول آن می‌چرخند.

The central or most important part of something.

example
معنی(example):

هسته مشکل در ارتباط نهفته است.

مثال:

The core of the problem lies in communication.

معنی(example):

او هسته زمین را در کلاس زمین‌شناسی خود مطالعه کرد.

مثال:

He studied the Earth's core in his geology class.

معنی فارسی کلمه core/core

:

هسته، قسمت مرکزی یا اصلی یک چیزی است که دیگر اجزا یا قطعات به آن وابسته‌اند یا حول آن می‌چرخند.