معنی فارسی acumination
B1عمل یا وضعیت جمع شدن یا تیز شدن.
The act of becoming pointed or tapered.
- NOUN
example
معنی(example):
تجمع سوزنها یک الگوی منحصر به فرد ایجاد میکند.
مثال:
The acumination of the needles creates a unique pattern.
معنی(example):
تجمع ایدهها میتواند به نوآوری منجر شود.
مثال:
The acumination of ideas can lead to innovation.
معنی فارسی کلمه acumination
:
عمل یا وضعیت جمع شدن یا تیز شدن.